رمان خارجی

همه همسران اجنه شیخ محمود

پدرم این را گفت و سوار اسب کهرش شد و دنبال دیو زخمی تاخت. من و برادرم گریه کردیم و مادرم دلداریمان داد:«اگر من پدر شما را می‌شناسم، یا دیو را اسیر می‌کند و بر می‌گرداند و یا سرش را در خورجین اسبش همراه خود می‌‌آورد و بر سردر حیاط می‌آویزد و تمام مردم شهر و این منطقه می‌آیند و غیرت و شجاعت پدرتان را تحسین می‌کنند.»

فریاد شیری
9786007642863
۱۳۹۵
۱۱۲ صفحه
۱۸۳ مشاهده
۰ نقل قول