هیچ قدرتی نه در آسمان نمیتواند زنی را از برگزیدن یک مرد و انتخاب کردنش به عنوان خداوند بر حذر دارد. این شامل حال خود مرد نمیشود. زن مصمم است که این بت را در مرکز زندگیاش قرار دهد. دیگر هیچ کاری برایش بافی نمیماند جزء این که در بیابان قلبش صحرایی بنا کند و آن را وقف این الوهیت مو فرفری بنماید. زنهای دیگر عاقبت همیشه کارشان پیش خدای خود به استغاثه و تضرع میکشد، ولی او مصمم است که از خدایش انتظاری نداشته باشد. از او چیزی نخواهد ربود مگر آن چه را که میتوان از موجودی بدون اطلاعش گرفت. قدرت اعجازآمیز یک نگاه مزورانه و یک فکر غیرقابل کنترل! شاید روزی جرات انجام یک حرکت را بیابد، شاید این خداوند تماس دهانی را بر دستش تحمل کند.