رمان ایرانی

دلهره وصال

از این دلسوزی‌های ظاهریش حالم به هم می‌خورد برای همین یهو از کوره در رفتم و گفتم دلم می‌خواد بمیرم اصلا به تو چه مگه چکاره‌ام هستی که این طور تو کارام دخالت می‌کنی؟ حالا هم از سر رام برو کنار وقتی دیدم کنار نمیره با سماجت سعی کردم پسش بزنم و برم بیرون که یه دفعه با یه دست شونه‌ام را گرفت و به داخل آشپزخانه هلم داد و با یه دستش در آشپزخانه را بست و به طرفم اومد و روبه‌روم قرار گرفت از این کارش این‌ قدر ترسیده بودم که زبونم بند اومده بود و قدرت هیچ حرکتی رو نداشتم...

پرسمان
9786001871702
۱۳۹۵
۶۴۴ صفحه
۳۱۹ مشاهده
۰ نقل قول