سنگستانی در نخستین رمانش از یک ساختار رئالیستی گزنده و طنزآلود استفاده میکند تا جهان خرد و تحقیر شدهی یک قهرمان معمولی را به تصویر بکشد که در تنگناهای اجتماعی و معیشتی گرفتار شده. او این شخصیت را به خیابانهای تهران میفرستد تا پرسه بزند، راه برود و مدام اتفاقهای ریز و درشت را تجربه کند. قهرمانی که نه آرمانگراست نه گمان میکند جهان منتظر کشف اوست. بلکه دختری است تنها، کنجکاو و دستتنگ که میخواهد با این جهان روبهرو شود. روایتی از یک جوانبودگی مفرط که درش زبانی خاص میسازد این نویسندهی جوان... رمانی پرماجرا که هندسهای جدید برای زیستن قهرمان تنهایش میسازد. هندسهی یک جلبک رها شده...