هنری گفت: «جایزهاش جاودانگیست.» «این چیزی نیست که به راحتی به هرکس هدیه کنیم و لازمه که مطمئن بشیم توانایی کنترلش رو داری.» ته دلم چیزی سرد همانند تودهای یخ احساس کردم. پس حالا دو انتخاب داشتم . زندگی تا ابد، یا مرگ در حال تلاش . به نوعی منصفانه به نظر نمیرسید. هنری ادامه داد: « تو از پسش برمیآی ،میتونم حسش کنم و بعد توی کاری بهم کمک میکنی که هیچکس دیگهای ظرفیت انجامش رو نداره . قدرتی ورای تصورت خواهی داشت و دیگه هرگز نگران مرگ نمیشی و همیشه زیبا میمونی . تو یه زندگی جاودان خواهی داشت که هر طور میخوای بگذرونی .»