نویسنده رمان «ضد خاطرات یک باغ وحش»، دغدغه امروز را دارد. زمانه دنیای مجازی، اخبار آنلاین و اتفاقات ریز و درشتی که در کسری از ثانیه، جهانی میشوند. این رمان اشاره به انسان معاصر میکند. همزمانی وقایع و داستانهای کوچک تودرتو در روند کلی یک داستان به درستی خواننده را همراه و درگیر کرده، ولی گم نمیشود. راوی همان کسی است که خود مرکز تمام این وقایع است. تمام اینها سبب میشود که خواننده تنها با یک داستان یکخطی همراه نباشد بلکه فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، وقایع موثر سیاسی و مباحث فیزیک و... همه و همه جهانی بسازند که امروز در حال زندگی در آن هستیم. آنچه میخواهید همه حول سه مفهوم اساسی «تنهایی، عشق و مرگ» میچرخد. از متن کتاب: زمزمه کردم: «راستش پای حرفاش که نشستم، حرفای یارو شخصیته؛ یعنی وقتی شروع کردم به نوشتن حرفاش، پشتم لرزید! دیدم ما آدمها چقدر شبیه همیم، حتی اگه توی دنیاهای متفاوتی به سر ببریم؛ تو خیال و واقعیت» و بیهیچ تردید و دودلی و درحالیکه سرم رو بالا میآوردم تا به دکمههای جای چشم تعبیهشده عروسک چروکیده رو به رویم نگاهی بندازم، اضافه کردم: «این که کدوم کجاییم که دیگه ترسناکترش هم میکنه.»