روزی از فصل پاییز دخترک مو طلایی با چشمانی میشی رنگ با پوستی سفید، در حیاط خانهای که همانند خانههای اشرافی بود، مشغول بازی با پسرکی رنگ پریده و لاغر اندام بود، هر دو از این طرف به آن طرف به دنبال لاکپشتی که در گوشهای جا خوش کرده بود میدویدند و...