سبیل بور قیطانی کم پشتش گم شده توی پوست شمعی صورتش که باد کرده و کبود شده. مورچهها از گوشه لبهای کلفت ترک خوردهاش مثل رد خونی خشکیده راه گرفتهاند سمت حفره دهانش. چندتایی هم حدقه چشمهایش را خالی میکنند. تا چند ساعت دیگر هیچ اثری از آن چشمهای غریب زیتونی باقی نمیماند.