کاش همانجا میماندم و هیچکس نمیآمد و همه غریبه بودند. من یکی دیگر بودم و آدمها هر چهقدر غریبهتر و شهر خلوتتر و عجیبتر و هوا گرمتر و انرژیدارتر بهتر. شاید صدایم هم یکجور دیگری بود و لهجهام و همهی چیزهای آشنا آنقدر غریبه بودند که کابوسهایم تمام میشد و بعد در این شهر، همه چیز برای من، برای یک غریبه خوشبخت از نو شروع میشد.