ای الهه شعر، درباره دلاوری که هزار چارهگری داشت و چون حیلتهای وی ارگ متبرک تروآرد را از پای افگند آن همه سرگردانی کشید، شهرها را دید و به آداب و رسوم آن همه مردم پیبرد، با من سخن گوی! چون برای رهایی جان خویشتن و بازگشت همراهانش کشمکش میکرد چسان دل وی آزرده شد! اما با آن که دلخواه وی بود نتوانست ایشان را برهاند: آن نابخردان که گاوان هلیوس بلند پایه را در شکم فرو بردند، کورکورانه به کام مرگ رفتند...