مجموعه داستان داخلی

نت‌خوانی در سکوت

نفس عمیقی می‌کشم، می‌گویم: جهان این آخری‌ها تو خیلی سفر می‌رفتی، دروغ هم زیاد می‌گفتی ولی من بعد هر دروغ بازم دوستت داشتم، هرچند دلم بدجوری از دروغ‌هات می‌گرفت، شاید واسه همین بود که ناغافل می‌زدم زیر آواز و تو ای پری کجایی را به چهچهه می‌خوندم، قبلا هم خونده بودم، توی آب پری، توی گردنه حیران، توی پس کوچه‌های درکه، جهان صاف می‌نشیند، انگار از دستم ذله شده باشد و چاره‌ای جز همراهی نبیند، دست‌هایش را دو طرف نیمکت سرد و فلزی می‌گذارد و به صدای خفه‌ای می‌گوید: من اسم این کوچه‌ها را گذاشته بودم کوچه آشتی‌‌کنون.

شهر قصه
9786007027240
۱۳۹۵
۶۶ صفحه
۱۱۶ مشاهده
۰ نقل قول