رمان نوجوان

پسری در برج

(Boy in the tower)

داخلشان دیده می‌شود چون یک‌جور پوست شفافی دارند که می‌شود پشتش را دید. مایع درونشان من را یاد حوضچه‌های کوچولوی بنزین توی جاده‌ها و دایره‌های رنگین داخلشان می‌اندازد و یا یاد وقتی آدامست را باد می‌کنی و بلافاصله نمی‌ترکد و لحظه‌ای کوتاه می‌شود دید که سطحش پر است از رنگ‌های در حال حرکت؛ صورتی و سبز و زرد. فقط اینکه ظاهر بلاچرها شبیه هیچ‌کدام از این چیزها نیست. شبیه هیچ‌چیز دیگری که تا به حال دیده باشم هم نیست. نه به گیاه می‌مانند و نه شبیه درخت‌ها هستند.

مریم عزیزی
هوپا
9786008025672
۱۳۹۵
۳۰۰ صفحه
۲۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های پالی هوین
آنجه که هیولاها خوابیده‌اند
آنجه که هیولاها خوابیده‌اند در شهر کوچک میوتاون، همه افسانه هیولاهای دریاچه را شنیده‌اند؛ افسانه‌ای که خیلی‌ها می‌گویند برای محافظت از بچه‌ها سر هم شده است، برای آنکه از دریاچه دور باشند. افی هم با افسانه هیولاها بزرگ شده، اما آهسته آهسته اتفاق‌های عجیب و غریبی در خانه‌شان می‌افتد؛ خرگوشش از توی قفسی با در قفل‌شده غیب می‌شود، مادرش به شکلی اسرارآمیز ناپدید می‌شود ...
مشاهده تمام رمان های پالی هوین
مجموعه‌ها