تا وقتی در میان آن دیوارهای نه چندان بلند هستیم حس یک زندانی را داریم با هزار نقشه برای فردای بیرون از آنجا ولی آن هنگام که به رفتن از سر اجبار نزدیک و نزدیکتر میشویم ترسی مبهم تمام وجود آدمی را فرا میگیرد درست همانند زندانیان خوکرده به زندان خویش! میدانستیم که آن روز فرا خواهید رسید... و رسید اما نمیدانستیم که چقدر در زندگی بیتجربه ماندهایم و خبر نداشتیم که دیگران چگونه ما را می نگرند: یا از روی ترحم و دلسوزی، یا دوری و فاصله گزیدن!