رمان ایرانی

قهوه تقدیر

تا وقتی در میان آن دیوارهای نه چندان بلند هستیم حس یک زندانی را داریم با هزار نقشه برای فردای بیرون از آنجا ولی آن هنگام که به رفتن از سر اجبار نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم ترسی مبهم تمام وجود آدمی را فرا می‌گیرد درست همانند زندانیان خوکرده به زندان خویش! می‌دانستیم که آن روز فرا خواهید رسید... و رسید اما نمی‌دانستیم که چقدر در زندگی بی‌تجربه مانده‌ایم و خبر نداشتیم که دیگران چگونه ما را می نگرند: یا از روی ترحم و دلسوزی، یا دوری و فاصله گزیدن!

شادان
9786007368350
۱۳۹۵
۴۸۰ صفحه
۱۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های زهره مرشدی
ترانه سکوت
ترانه سکوت آن اوایل تصور می‌کردم سخت‌ترین لحظه زندگی، تنها شدن است اما امروز فهمیده‌ام سخت‌تر از آن گرفتار شدن میان آدم‌هایی است که حضورشان حس تنهایی را درون آدم می‌ریزد! چقدر خوب است که اگر هم نیستی حتی نبودنت لبخند بر لبم می‌آورد زیرا معنای زندگی را در آن روزها با تو یافتم. و امروز با خاطرات تو حتی به آنچه تصور نمی‌کردم ...
مشاهده تمام رمان های زهره مرشدی
مجموعه‌ها