«هنوز هم صدای هقهق آن بچههای تنها و پریشان دور و برم را میشنوم.» وقتی که جین در سال 1938 در لندن باردار شد، میدانست که نمیتواند از فرزند خود نگهداری کند. او که ازدواج نکرده بود، از سر تنهایی و ترس از مرکز کودکان سرراهی خواهش کرد که فرزندش را بپذیرند و امکاناتی که او نمیتواند به پسرش بدهد را برای او فراهم کنند. با این حال وقتی زمان تحویل نوزاد رسید مادر به شدت پریشان شد....