مجموعه داستان داخلی

ناگاه دو کبوتر سفید در آسمان مهتابی شب بال‌کوبان و چرخ‌زنان بر بالای جمعیت شدند و بر شانه کودکی بنشستند. جمعیت آشفته از این پرواز پراکنده شدند. کودک لبخندی زد و دست بر پر سفید کبوتران کشید. سوار بلند به صدا درآمد «ببینید، آرزوی او برآورده شد، آرزوی داشتن دو کبوتر سفید.» زنی آه‌کشان گفت «راست می‌گوید. بچه‌ام آرزوی دو کبوتر سقید داشت.» جمعیت در ازدحام شد، به دور کودک گرد آمدند.

چشمه
9786002297365
۱۳۹۵
۹۶ صفحه
۱۸۴ مشاهده
۰ نقل قول