«اینجانب آگافیا سمنونا، ساکن روستای اکویموا وصیت خود را به عرض شورای ده میرسانم. بعد از مرگ من، خواهش دارم خانهام را با لوازماتش ببخشید به نوهام واسیلا وترف که یک استاد شیشهگر است. بعد هم اشیای بلور ناقابلم را خواهش میکنم ببخشید به مدرسه. بگذارید بچهها ببینند که اگر انسان دستهای هنرمند داشته باشد، چه چیزهای شگفتانگیز میتواند بیافریند. دهقانهای ما فقط بلدند شخم بزنند، دانه بکارند و درو کنند. این برای آدمیزاد خیلی کم است. یک آدم باید بداند که صنعتهای دیگری هم وجود دارد. نوه من یکی از آن استادکارهایی است که فقط ساختن زمین و آسمان از دستش خارج است؛ اگرنه جز این هر چیز دیگری را میتواند ماهرانه از شیشه بسازد....»