رمان نوجوان

دختران و شیاطین

وقتی خانواده آماندا ورنر شانزده ساله تصمیم می‌گیرند از کابین کوچک‌شان در کوهستان به چمنزاری وسیع نقل ‌مکان کنند، آماندا امیدوار است که این جابه‌جایی، شروعی تازه برایش باشد. او می‌تواند خاطرات زمستان قبل را فراموش کند، خاطره‌ مادر بیمارش را که دختری به دنیا آورده که تمام مدت گریه می‌کند، تصاویری را که قبل از دیوانه شدنش دیده و قربانی تب کابین شده بود. آماندا بیشتر از هر چیزی، می‌خواست خاطرات پسری را که برای تسکین دردش، مخفیانه ملاقات می‌کرد، از یاد ببرد؛ پسری که فرزندش را حمل می‌کرد. وقتی ورنرها به خانه جدیدشان می‌رسند، کابین بزرگی که صاحبان قبلی‌اش آن را رها کرده‌اند، کابین را غرق در خون می‌یابند و با گذر روزها آماندا متوجه می‌شود که مشکلی در چمن‌زار وجود دارد. داستان‌هایی از زمین‌هایی که شیطان تسخیرشان کرده، شنیده است، درباره مردانی که عقل خود را از دست داده، خانواده‌هایشان را می‌کشند. اما به خاطر سنگینی بار گناهی که آماندا روی شانه‌هایش احساس می‌کند، نمی‌تواند مطمئن باشد که شیطان در زمین پنهان شده یا در عمق وجودش...

بهداد
9786008203452
۱۳۹۵
۲۵۶ صفحه
۴۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده ایمی لوکاویکس
۲ رمان Ever since she was little, Amy was especially intrigued by horror books and movies. Raised in a small mountain town in Arizona, she sustained herself on a steady diet of Goosebumps, Fear Street, and Scary Stories to Tell in the Dark books before discovering Stephen King in her mother's bookshelf.

Amy lives with her husband, their two precious squidlings, and an old gentleman cat by the name of Frodo. When she isn't writing, she enjoys cooking, crafting, and ...
دیگر رمان‌های ایمی لوکاویکس
زنان توی دیوار
زنان توی دیوار لوسی آکوستا وقتی سه ساله بود، مادرش را از دست داد. او در عمارتی ویکتوریایی وسط جنگلی همراه با پدر سرد و گوشه‌گیرش زندگی می‌کند و همراه با دخترخاله‌اش مارگارت در راهروهای تاریک عمارت پرسه می‌زند. لوسی و مارگارت جدایی‌ناپذیر هستند... درست مثل یک خانواده. وقتی خاله‌اش پنه‌لوپه، تنها کسی که به عنوان مادر می‌شناسد، هنگام قدم زدن در جنگل اطراف ...
مشاهده تمام رمان های ایمی لوکاویکس
مجموعه‌ها