هفت سال میشود که اریک و دختر کوچکش، آنانینا، تنها زندگی میکنند و سوار بر گاری، از شهری به شهر دیگری میروند. این تنهایی را خودشان انتخاب کردهاند... تا اینکه شبی در ماه ژوئن، طوفان و تگرگ مجبورشان میکند در خانه زنی به نام ولانتین را بزنند. آیا این طوفان مسیر زندگی هر سه نفرشان را تغییر میدهد؟