گفتگوی خانوادگی تا پاسی از شب ادامه داشت. رضایت در چهره لیدا موج میزد. پس از مدتها خانواده گرد هم آمده و بچهها توانسته بودند، لذت همراهی را زیر دندانشان مزمزه کنند. بچهها لیدا را در میان گرفتند. لحظهای رهایش نمیکردند. پدر صدایش را بالا برد...