دخترپیچ اولین رمانِ سعیده شفیعی است. رمانی که از عشقی عمیق و پُرحادثه روایت میکند. نامِ رمان که برگرفته است از واژهای در کارِ کاشتنِ زعفران، با وجوهِ مختلفِ کتاب گره خورده است. رمان دو داستانِ مجزا دارد که در نقطهای تأثیرگذار همدیگر را قطع میکنند؛ یکی روایتِ پسری اقتصاد خوانده و ساکن تهران که پدرش او و مادر و زمینهای زعفرانشان را ول کرده و در جایی که هیچکس خبر ندارد گم شده است، و یکی داستان دختری که در ملاقاتی کاری دل به این مرد میبازد و این تازه آغازِ رمانسِ سعیده شفیعی است... افسانهای قدیمی بینِ زعفرانکارها است که میگوید زعفران نفرینکننده و شوم است برای کسی که آن را میکارد. همین باور در فضای شهری و مدرنِ رمان قرار است باعث شود تا شاهدِ اتفاقهایی پیشبینی نشده باشیم. رمان از زبانی روایی، مملو از خردهروایت و همچنین یک محورِ عاشقانه سود میبرد، محوری که در بسیاری از رمانهای امروزی ما کمتر استفاده میشود و در حالیکه از عشق نوشتن و درکِ سکرات و تلفاتش شاید کهنترین داستان عالم باشد که مدام در حالِ تکرار است. دخترپیچ یک رمانِ عاشقانه است.