یک روز لیلی نشسته بود و عمر هم در کنارش بود. آنها در اینترنت، دنبال اسم دختر میگشتند لیلی داشت معنی یکی از اسمها را میخواند که دید عمر برخاست و صدای تلویزیون را زیاد کرد و به آن نگاه کرد. دید که اخبار میگوید که نیروهای ائتلاف، مقر فرماندهان داعش را در رقه بمباران کردهاند و اسامی کشتهشدگان را اعلام کرد، ابوسیاف نیز در بین کشتهشدگان بود. عمر و لیلی ناباورانه به همدیگر نگاه کردند. اشک از چشمان لیلی سرازیر شد و گفت: عمر بالاخره میتونیم زندگی کنیم.