هری آگوست هر کاری بکند و هر تصمیمی بگیرد فرقی نمیکند؛ وقتی میمیرد، به نقطه آغاز زندگیاش برمیگردد: کودکی با تمام آگاهیهایی که در زندگی (های) قبلیاش داشته. هیچ چیزی هرگز عوض نمیشود. اما در انتهای زندگی یازدهمش، دختر بچهای به بستر مرگش میآید و میگوید که باید «پیغامی به گذشته» بفرستد: «دنیا به آخر میرسد؛ مثل همیشه... اما سریعتر از قبل». این قصه کاریاست که هری آگوست پس از این خبر انجام میدهد و قصه کاری که پیش از آن انجام داده؛ تلاشش برای نجات گذشتهای که اجازه ندارد تغییر بدهد و آیندهای که نباید بگذارد تغییر کند...