راننده، ورودی را دور زد و پرسید: «دعوا شده بود؟» سوری سرفهای کرد و گفت: «بلا نسبت شما مثل سگ و گربه پریدن به هم.» گیتی گفت: «زن و شوهرن.» و دوباره به هوای دیدن دور، سرک کشید. راننده از شیب ورودی پایین رفت و گفت: «مگه خونه رو ازشون گرفتن که تو خیابون دعوا میکنن؟» سوری گفت: «همین رو بگو.» و گردنش را به پشتی صندلی تکیه داد.