دیگر دستان ناتوان آواز هیچ عاشق رهگذری نیمه شب ضربههای بیداری بر پنجره خفته خواب تو نتواند که زد. شب، خواب ما را و دریارا خواب ما عمیق کرده است. بخواب الینار بخواب. من اما حرفها دارم که با این اتاقها بگویم، با این درها و دیوارها، با این پنجرهها. با عابری که نمیگذرد. با شباهنگی که نمیخواند. با شبپرهای که نمیبرد. با شبتابی که نمیتابد. بخواب الینار. خاک، آغوش همیشه پذیرش است. خاک، بستر همیشه آرامش است. من بازگشتهام، از سوی سالهایی که جز با نام و جز با یاد تو به آغاز و اتمام نرسیدند.