از خر و گاو یا خروس و اسب. تا به چرم براق یک ویلون. مرد آوازهخوان. پرندهای تنهاست. رقصندهای چالاک با زناش. زوجی که خیس آب شدند در بهارشان. زبانههای آبی آتش. طلای علف. و سرب آسمان را. از هم جدا کرده است. خون. از طراوت شبنم. رنگ قوس و قزح میگیرد. و قلب. ناقوس مرگ سر میدهد.