... و سالها بعد در یک قاب عکس چوبی. پیرمردی را خواهی دید. که تاریخ انقضای عاشقی را از یاد برده بود. امروز تلخ است... و «و ان یکادی» که میخوانم... اما کار از این حرفها گذشته. تو دیگر. مرا نمیشنوی...