حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش کن. نه به جنگی نیاز است نه به جدالی. نگاه کن، غروب سر رسیده است. چیزی به شب نمانده. برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان، باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم توفان ستارهها رو به آرامی است. دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک. مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کردهایم.