رمان ایرانی

قهوه ترک

نگاهش محو عکسی قدیمی اما باارزش بود، محو دختری مو حنایی که زیر نور آفتاب چهار زانو زده و پوست سفیدش چون دریای پشت سرش می‌درخشید و خنده‌ای دندان‌نما و زیبا به لب داشت! بارها خواست آن عکس را که شده بود هم درد و هم درمان پاک کند و خلاص شود، اما نه جراتش را داشت و نه قدرتش!

علی
9789641931096
۱۳۹۶
۶۶۴ صفحه
۳۷۶ مشاهده
۰ نقل قول