رمان ایرانی

سپیده عشق

درمانده از وضعیتی که پیش اومده بود، خواستم زنگ بزنم به سپهر که بیاد بیمارستان... گوشیمو از توی کیفم در آوردم... چند تا تماس بی‌پاسخ داشتم... بیچاره مامانم و سپهر چند بار زنگ زده بودند... اصلا یاد اونا نبودم که تمام این مدت از همه چیز بی‌خبر بودن... تا خواستم شماره سپهر رو بگیرم دیدم خودش هراسون اومد توی اتاق...

پرسمان
9786001871689
۱۳۹۴
۳۰۰ صفحه
۷۳ مشاهده
۰ نقل قول