شعر

عشق سوزان است (غزل و مخمس و نیمایی)

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی. چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی. خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت‌شکن. خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی. برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم نه. ولی برای عده‌ای چه خوب شد نیامدی. تمام طول هفته را در انتظار جمعه‌ام. دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی.

9786008145592
۱۳۹۶
۶۸ صفحه
۷۲ مشاهده
۰ نقل قول