شعر

روزمرگی

روح را از تن خاموش بیاور بیرون. شیر را از تله موش بیاور بیرون. زندگی شعبده‌بازی‌ست، بیا و یک آن- صحنه را مثل من از هوش بیاور بیرون. خیره مانده‌ست به تو چشم تماشاچی‌ها. «یاد» از جیب «فراموش» بیاور بیرون. دست در جعبه خالی تر تنهایی کن. قدر هر لحظه‌اش آغوش یباور بیرون. حرف نه! شایعه نه! خسته‌ام از پیچ‌پچه‌ها. پرده را پس بزن و «گوش» بیاور بیرون. از کلاهی که سر ماست، تمام مدت. چشم‌بندی کن و «خرگوش» بیاور بیرون!

شانی
9786003720343
۱۳۹۶
۶۸ صفحه
۴۶ مشاهده
۰ نقل قول