یک بار برادرم فرضیه «طاقت» را برایم تعریف کرد. او گفت طاقت تک تک ماموران پلیس جنایی حد و حدودی دارد اما تا وقتی به آستانه آن نرسند، برایشان ناشناخته است. او برایم درباره اجساد حرف زد. شون معتقد بود هر ماموری تا حدی میتواند به جنازهها نگاه کند. تعدادش برای هر کس فرق میکرد. بعضیها همان اول جا میزدند. بعضی دیگر سر صحنه بیست تا قتل حضور پیدا میکردند و ککشان هم نمیگزید. اما به هر حال یک عدد وجود داشت و وقتی پیمانه پر میشد، نمیشد کاریش کرد.