زمان، زمان بلوغ است و فصل، فصل هرس. دل شکسته خود را بریدم از همه کس! اگر چه سخت و صبورم، ولی بگو چه کنم. میان مدعیان جوان و تازهنفس؟! دل و دماغ ندارم، تو نیستی... شب و روز. رها نمیشوم از دست فکرهای عبث. سکوت وحشی چشمان بیمروت تو. کشانده پای جهان را به سمت سیب هوس! جدایی من و تو اتفاق مشکوکیست. شبیه مرگ صمد در غروب تلخ ارس. بریدم از همه، برگرد تا که زنده شوم. و از تمام جهان سهم من تو باشی و بس!