ماندلشتام، که سعی کرده بود با شرایط سیاسی حاکم کنار بیاید، روز به روز بر بیاعتمادیاش به دولت کمونیستی افزوده شده، تا آن که در نوامبر 1933 و در اوج اختناق حاکم، هجویه مشهورش را درباره استالین نوشت. هر چه میشنویم از جانب کوهنشین کرملین است این جانی و رعیتکش! انگشتهاش مثل کرمهای چاق و کلمات -دم که سنگین شوند مثل سرب- میچکند از لبهاش. ماندلشتام تنها در چند محفل خصوصی هجویهاش را خواند، از جملع برای آنا آخماتوا که بسیار آن را ستود. اما طنین قافیههای شغر به کرملین نیز رسید و ماموران امنیتی در ماه می 1934 شبانه به خانه ماندلشتام ریختند، تا نزدیک صبح در جستجوی دستنوشته ماندلشتام از هجویه استالین گشتند و چون نیافتندش، جای شعر، شاعران را بردند!