متاسفانه نمایشنامههای رادیویی، با همه اهمیت و طیف وسیع شنوندههایش، در ایران کمتر چاپ میشوند - یا دقیقتر، اصولا به حساب نمیآیند تا چاپ شوند. خود من- جز یکی دو کار، آن هم به صورت ترجمه - کار اساسی دیگری در این زمینه ندیدهام. سوءتفاهمی که اغلب دامنگیر تئاتر ما بوده - چه تئاتر صحنهای و چه تئاتر رادیویی- این تصور است که تئاتر، عبارت است از حضور چند نفر بر صحنه و گفتن، شنیدن و بازگشتن؛ غافل از «ناتوانی کلام» در انتقال بسیاری از تجربههای عاطفی، دنیاهای ذهنی و اضطرابهای انسانی (و البته، به موقع و در جای خود، درک قدرت منحصر به فرد کلمه و کلام در موقعیت خاص). همه کس در صحنه میتواند بگوید «غمگینم»، «عاشقم»، «مضطربم»، «تلخم». همه کس برای انتقال، یا بیان این دنیاهای عاطفی و ذهنی، تنها و تقریبا همین کلمه، یا کلمهها را در اختیار دارد؛ اما آیا به راستی این کلمات توان انتقال تجربه واقعی، اصیل و در بهترین صورت، تازه و منحصر به فرد را به مخاطب داراست؟ - یعنی آنچه جوهره بنیادین کار هنر است؟