در کتاب پدیدارشناسی روح سخن از طرحی است که هگل در جهانی که به نام حقیقت از آن یاد میکند در افکنده است که روند دریافت حسی و در پی آن حدوث درک و در نهایت تولید مفهوم را به ما بنمایاند تا نظام پدیدآری روح دانایی را به فلسفه بکشاند. این دنیا نه کاخی است که ساخته شده باشد و نه اختراعی است که هگل مبتکر آن بوده باشد، که همه کشف است و کشف از دنیایی که نسبتی با این دنیایش نباشد بجز که خود این دنیا. دنیایی که هیچچیزی در آن یافت نمیشود بجز که تغییر و تغییر و لذا نه از هستی میتواند صحبتی به میان آید و نه از نیستی، نه از وجود و نه از لاوجود، بلکه همه آنچه هست هستی است توامان با نیستی، وجود است توامان بالاوجود، مثبت است با منفی، ین است و یانگ، این دنیای ین و یانگ را خود نیز منطقی است به نام دیالکتیک که با سه ساحت تعینی همراه است تا که روند امور را بر منطق خود استوار گرداند.