دیرگاهی است در این تنهایی. رنگ خاموشی در طرح لب است. بانگی از دور مرا میخواند، لیک پاهایم در قیر شب است. رخنهای نیست در این تاریکی: در و دیوار به هم پیوسته. سایهای لغزد اگر روی زمین. نقش وهمی است زبندی رسته.