وجه مشترک تمامی سنتهای معرفتشناختی تاکید بر پیوند عمیق میان ذهن و عین است. هر کدام بدون دیگری قادر نیست به تعین خویش بپردازد. اما در سنت تاریخی معرفتشناسی، جریان سوبژکتیویسم به عنوان جریان معرفتشناسی غالب خود را تحمیل کرده است. سوبژکتیویسم معرفتشناختی صرفا جریانی نبوده است که در دوره جدید با فیلسوفانی نظیر دکارت و برکلی شکل گرفته باشد؛ بلکه هم زمان با تکوین مفاهیم و دیدگاههای فلسفی توسط فیلسوفان سوفسطایی طرح شده است. ذهن با عناصر و مقولههای خود دادههای حسی پراکنده جهان خارج را قالببندی و صورتبندی میکند. بنابراین، هیچوقت با جهان خارج بماهو جهان خارج روبهرو نیستیم؛ بلکه آن از دریچه ذهن ما بر ما پایدار میشود. اکنون ماهیت و حدود و ثغور جهان خارج چیست؟... تجربه آن چیزی است که انسان به مثابه تجربه زندگی و حیات خود درمییابد. تجربه علمی و فلسفی ناظر و منتج از چنین تجربه عامی به نام زندگی است. این گونه ساختار ذهن ما شکل، حدود و ماهیت زندگی ما را صورتبندی میکند. به لحاظ محتوا نیز ذهن با نحوه تحقق زندگی گره خورده است.