والاس شان در نمایشنامه «شب در رستوران تاکهاس»، بهنوعی به سراغ ارتباط هنر و اجتماع و نقش یا وظیفه هنرمند در برابر مسایل اجتماعی و سیاسی رفته است. این نمایش، در آیندهای نهچنداندور اتفاق میافتد و شخصیتهای آن، آدمهایی تئاتریاند، از بازیگر و کارگردان گرفته تا نویسنده و طراح. ده سال پیش از این آنها همگی در اجرای یک تئاتر در کنار هم بودهاند و حالا قرار است به یاد آن دوران دور هم جمع شوند. در این مدت یکی، دو نفر از آنها به موفقیت و ثروت زیادی رسیدهاند و بقیه هرکدام به راههای دیگری رفتهاند. مسئلهای که این قرار دوستانه را در موقعیتی بغرنج قرار میدهد، پاسخ به این پرسش است که اگر کار یکی از این آدمها با سلاحهای کشتار جمعی مرتبط باشد باید چگونه رفتار کرد و آیا میتوان همچنان این رفاقت را ادامه داد؟ آیا آنها باز هم میتوانند در این شرایط از هنر و خاطرات تئاتریشان حرف بزنند؟