سایه زیبا: هنوز همانطور ایستاده بانو... نه میرود، نه مینشیند، نه حرفی میزند، نه راه میرود،... ایستادنش طوریست که سن، نژاد و فرهنگش را نمیشود حدس زد بانو... خدای من!!! نکند مرده؟ سایه زشت: نه نه... الان که وقت مردن نیست تازه میخواهد زندگی کند بانو... زنده و قبراق و البته لجوج ایستاده، مثل سنگ. ساکت و بدون حرف... سایه زیبا: اما همهچیز را میفهمد بانو، حرفهای توی دل شما را میفهمد. سایه زشت: دوست دارد با او حرف بزنید بانو، دوست دارد به او نزدیک شوید و او را به گرمی بپذیرید.