مغازه پر از توریها و قفسهای کوچک و بزرگ بود. پرندهها با بالهای رنگارنگ میپریدند و با پاهای باریکشان به میلهها چنگ میزدند و دانه برمیچیدند و نوک در آبخوری میبردند و سرشان را بالا میآوردند. رنگ پرهای زیر گلویشان با بقیه جاهای تنشان فرق داشت. پدر به پسرک گفت: کدامشان را میخواهی؟...