نمایش‌نامه

تخت و خنجر

جارچی: [جار می‌زند] ایهاالناس، این طبل خبردار، بود مژده دربار، به هر مرد درستکار، هنردار، جگردار، چه پولدار، چه بیکار، که ای قوم بیایید، تجمع بنمایید، به پرواز همای شرف و عز و سعادت به تماشا بنشینید به سر مرد جوان‌بخت خوش‌اقبال، که قسمت شده او را بنشاند به روی تخت حکومت، به یک سال. تلخک: چه جالب، یه موقعی به این شهر رسیدیم که مراسم انتخاب حاکم داره برگزار می‌شه...

9786002532916
۱۳۹۶
۱۳۲ صفحه
۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های داود فتحعلی بیگی
انسانم آرزوست
انسانم آرزوست اون گرسنه است / آی به من چه. اون که تشنه است / آی به من چه. اون یکی تو سوز و سرما پابرهنه است / آی به من چه، آی به من چه...
مبارک و خاتون پرده‌نشین
مبارک و خاتون پرده‌نشین غیاث: اگه این ادعا راسته... مبارک: هو، حرف دهنت رو بفهم، این ادعا راسته یعنی چی؟! این‌هایی که دور و برت می‌بینی خیلی‌هاشون از برکت دعای خاتون پرده‌نشین شفا گرفته‌ان. غیاث: پس سلام ما رو خدمت خاتون برسن و بگو التماس دعا داریم.
مشاهده تمام رمان های داود فتحعلی بیگی
مجموعه‌ها