اشباح در ادبیات کلاسیک موجودات پوچ و بخارمانندی بودند که توان انجام هیچ کاری نداشتند جز ترساندن آدمها. در بدترین حالت، یک موجود از گور برگشته فقط میتوانست استخوانهای اسکلتش را تلق تلق به صدا درآورد و ردای پوسیده و کپکزدهاش را تکان بدهد یا با زنجیرش جرینگ جرینگ کند. حالا اما برای ترساندن آدمها به چیزی فراتر از اینها نیاز است. شبحهای امروزی اسکلتشان را توی گاراژ یا انباری نگه میدارند، جایی که بتوانند دائم تمیز و روغن کاریاش کنند و سرپا نگهش دارند؛ لباسهای قدیمیشان را هم به سمساری دادهاند و مثل آدمهای زنده لباس میپوشند. شبحهای امروزی از خنداندن آدمها لذت میبرند، حتی وقتهایی که از ترس جیغشان را درآوردهاند. شبحهای امروزی میدانند که دست انداختن آدمها و مسخره کردنشان خیلی کارسازتر از تهدید و ارعاب آنها است.