زمستان سرد 1945، چهار نوجوان، چهار راز. چهار نفر از چهار ملیت مختلف، پرستاری لیتوانیایی، سربازی آلمانی، دختری لهستانی و دزدی پروسی، هر یک شکار شده و در دام یک تراژدی وحشتناک به اسارت درآمدهاند. هزاران پناهندهای که از عزیزان و شهر و دیار و کاشانه و گذشته خود گذشتهاند و جان بر کف گرفته و گله گله به سمت ساحل در حرکتاند در حالی که نفس نیروهای شوروی را در پشت سر خود احساس میکنند. داستان رقابت برای رسیدن به کشتی ویلهم گاستلوف که نمادی از امنیت و آزادی وعده داده شده از سوی آلمانهاست و ماجرای چهار سرنوشتی که در یک نقطه بهم گره میخورند. این کتاب روایتی است از عشق، دروغ و... جنگ.