جانکاس مخترع ماشین تجسم ارواح با شاگردانش به سیستان میرود تا به آرزوى دیرین خود جامه عمل بپوشاند و با رستم دستان پهلوان ایرانى ارتباط برقرار کند. جانکاس میتواند رستم را با همان شکل و شمایل واقعیاش احضار کند و او را با ابزارها و دستگاههای قرن بیستم فرمانبر خود کند و به خانه خود ببرد. با این کار در شهر غوغایى برپا میشود و چون نظم شهر به هم میخورد، جانکاس به همراه رستم به دادگاه فرا خوانده میشود. در پایان دادگاه، جانکاس ناچار میشود رستم را به زمانه خود بازگرداند...