رمان ایرانی

امشب به یادت خواهم گریست

اما در فاصله کمی از آن‌ها مرد دیگری ایستاده بود و به آن‌ها می‌نگریست. او کسی نبود جز مهیار، همان که به پروانه دل بسته بود و نمی‌دانست چگونه عشق پاک خود را بروز دهد، همان که با یک نگاه خانمان‌سوز پروانه به اسارت چشمانش درآمده بود. مهیاری که تا آن لحظه تصورش بر این بود که سینا هیچ‌گونه احساس متمایزی به پروانه ندارد؛ اما اکنون همه چیز را عکس آن‌چه می‌پنداشت، می‌دید.

پرسمان
9786001872242
۱۳۹۶
۵۸۶ صفحه
۱۶۶ مشاهده
۰ نقل قول