قسمت آقا کمال با لطف و خدمتی به یک دوست آغاز میشود و به یکی از بزرگترین نبردهای باندهای تبهکار در فرانکفورت میانجامد. نبردی که تاکنون در شهرهای بزرگ آلمان دیده نشده است. کمال کایانکایا بار دیگر سرگرم پروندهای شده و در حال تحقیق و جستجوست؛ اما او در پی یک قاتل نیست، بلکه در پی نام و هویت دو قربانی است. قست آقا کمال داستان برندههای یک جنگ بیدلیل و باندهای سازمان یافته جنایتکار است؛ داستانی از بلاهت ملیگرایی افراطی و جنون جنگ در یوگسلاوی؛ داستانی درباره میهن و زادگاه به هر دو مفهوم خوب و بسیار زشت آن.