ساختمانی مخروبه و خالی از سکنه، که در یکی از اتاقهایش صندلیهای شکسته، میز، مبل و گنجه لباس قرار دارد. از سقف اتاق لوستری قدیمی آویزان است. روی دیوارها عکسهایی از زنان برهنه چسبانده شده، و تصویرهایی نیز از جانورانی که در تاریکی زندگی میکنند ناشیانه حک شده است؛ جز اینها روی دیوار تمثال مقدسی هم وجود دارد. گریگور سوقومونیان نفسنفس زنان و وحشتزده وارد میشود، اطراف را نگاه میکند تا جایی برای پنهان شدن بیابد، و در نهایت درون گنجه پنهان میشود. کیلر بیعجله وارد میشود، زیرچشمی اطراف را نگاه میکند، میز را پاک میکند و گوشه آن مینشیند، و سیگاری روشن میکند...