باید نشانشان بدهم. باید حالشان را بگیرم اساسی. بالاخره باید مدرکی بگیرم کاری بکنم. نمیشود که الکی راه بروی و نفس بکشی. نمیشود که موفقیت نداشته باشی. باید دکترایم را بگیرم. وای کوچولوی درون من! باید بروم و کتابها و جزوههایم را از زیرزمین خانه خاله فخری پیدا کنم ببینم چهها یادم مانده از درس و مشق. وقت درس خواندن است. نمیدانی چطور نگاهم میکنند.