هنوز روحم مبهوت همین جمله کوتاه بود، همین حقیقت آشکار شده! ولی مغزم با سرعتی نجومی لا به لای خاطرات سه سال گذشته، دنبال ردی از حضور یک مرد، در این خانه و در آغوش این زن میگشت؛ ولی هیچ ردی نمییافت و کم کم به این باور میرسیدم که سالهاست خوابم! خوابی مثل خواب یک پرنده.